شاهدبازی در پوست شیر
(سینماآفیس) – فصل اول پوست شیر که تمام شد، هنوز گرفتار آن نبودیم. چه کسی باور میکرد این قائله به شاهدبازی ختم شود؟
سریال کمکم با پرداخت درست، بازیهای قوی و تعلیق و ایجاد کنجکاوی، نوید نخستین اثر پلیسی-معمایی جذاب و موفق را میداد.
فصل دوم سریال به اندازهای قصه را با چالش و گرههای دراماتیک عجیب، پیشبرد که حالا دیگر مخاطب را از آن گریزی نبود. باید اعتراف کرد که هر هفته به انتظارش مینشستیم.
«پوست شیر» با هجدهمین اپیزودش تاثیرگذارترین قسمت این مجموعه را به مخاطبین خود تقدیم کرد.
به باور برخی کارشناسان امر در دومین قسمت از فصل سوم «پوست شیر» مخاطبان با اتفاقاتی تکاندهنده و غافلگیرکننده روبهرو میشوند، سطح تنش بهشکل قابلتوجهی نسبت به قسمت قبل افزایش یافته و خط اصلی داستان وارد مرحله جدیدی میشود.
همهچیز به بالاترین سطح خود در جریان بود. پوستمان را کنده بود این پوست شیر!
نقل همهی محافل رسانهای، هنری اجتماعی و حتی خانوادهها شده بود؛
– چه میشود؟
– کیست این پدیدهی ناجور و بیرحمی که در سیستم پلیس نیز نفوذ دارد؟
– مشکوکترین شخصیت گاه رضا پروانه بود و گاهی هم صدرا…
اما در پوستشیر با آنتاگونیستی طرف هستیم که از قرار رگههای امنیتی-جاسوسی دارد.
این از فکتهای خود داستان پیدا بود.
معادلات جور نبود! نعیم قریب ۱۰-۱۵ سال در زندان بوده و اساسا خلافکار بد ذاتی نیست، از طرفی کدام ویژهگی او باعث شده تا فردی چون مرتضی و رضاپروانه تا این میزان همراهیش کنند؟
این فوران مذاب و پرحرارِ آتشفشانی اما در دو قسمت پایانی به یکباره از عرش به فرش کوبیدمان.
حالا دیگر درامی نمیبینیم. شخصیتها دچار خودافشایی شدهاند. گره دراماتیک به مدد پرسوناژ تنها عنوان میشود.
کجاست آن درامپرداز قهار….؟
آیا زمانی که مخاطب را به واسطه تنش دچار کشمکش میکردیم و هر لحظه گرهای کورتر میپروراندیم، به باز کردن آن فکر نکرده بودیم؟؟؟؟
دست آخر پایانبندی «پوست شیر» این پربینندهترین سریال نمایش خانگی، نشان داد روزنامه کیهان، هر آنچه نقد و تاخت بر این سریال رفته بود، برحق بود.
اما گرفتاری نگارنده چیزی دیگر است. چیزی که پوست شیر را از مدیوم هنر خارج ساخته و به تجارت و تبلیغات شبیهتر میکند.
گویا دو نویسنده فیلمنامه سریال در پی بازگشت سرمایه، قصه را چندلایه کرده، فرازونشیب و تعلیق و حادثه را به آسمان میبرند بیآنکه به فردا روز یا پایانبندی این اسبِ افسارگسیخته، فکر کرده باشند.
سرانجام گره مشکلات با خودافشاییِ شخصیتها باز شد، اما این پایان کار نیست؛ اینکه همهی ماجرا به رابطهی مرید و مراد یا یک مثلثِ عشقیِ مردانه ختم شود به اندازهای ناشیانه است که به همان میزان ابلهانه!
به سخره کشیدن اذهان عمومی را شبیهتر است تا فیلم!
معلوم نیست به یکباره چه بلایی سر نویسنده آمده که این میزان شعور مخاطب به سخره کشیده میشود؟
تنها یک فرضیه به ذهن میرسد؛ تولیدکنندگان این سریال به جهت جذب مخاطب حداکثری، قصه را بیجهت پیچوتابِ فراوان میدادند و گویا به پایان آن نیز فکر نکرده بودند.
و به یکباره با خود گفتهاند: «خب حالا دیگر پول درآمد، به قاعده و انتظار، آب بیاورید با تانکر بر آن ببندیم.!:»
معلوم نیست در دیار کارگردان پوست شیر چنین فعلی را نیکمیپندارند و یا مورد نکوهش!
اما بزرگترین ادیب حال حاضر جهان، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که مدتی افتخار شاگردی این بیهمتا را داشتم؛ از این دست امور، .با عنوان «گدایی دیجیتالی» یا «کلاهبرداری قرن ۲۱» یاد میکرد.
به واقع و به زبان کوچه؛ تولیدکنندگان پوست شیر، ایستگاهمان کرده بودند. کاش ساحت رسانه دستمان را نبسته بود تا صراحتا از واژهای بهتر برای بیان عمق فاجعه استفاده میکردیم؛ فیالمثل نام آن پرندهای که آذوقه ذخیرهی فصل سرما میکرد و به وقت نیاز، دچار نسیان!
از این دست، کلاهبرداریها پیشتر نیز در سریال «دل» ساختهی لوس و کند «منوچهر هادی» که با تانکر از ابتدا تا انتهای اثر آنچنان آب بسته بود نیز میتوان یاد کرد. سریالی که چنانچه آبیاری نشده بود در خوشبینانهترین خالت ممکنه از سه قسمت فراتر نمیرفت دریغا که مسلمان نشنود و کافر نبیند .
گاهی فضا به گونهای از قشر الیت تا توده سیاه و غبارآلود است که آدمی به یاده رمان معروفِ «مرگ و پنگوئن» اثر بیهمتای نویسندهِ فقید اکراینی میافتند.
مرگ و پنگوئن به سقوط اجتماعی و استحاله فرهنگی جامعه اوکراین پس از فروپاشی شوروی سابق اختصاص دارد که در آن گویی همه اقشار بسی دچار نوعی الینگی شدهاند. از عارف تا عامی از هنرمند تا توده کارگر، همه منافع طلب و دروغگو و چاپلوساند.
استحاله فرهنگی این است. درست آنجا که هنرمندمان دچار سندروم گداییدیجیتالیست!
پس چرنویلم آرزوست…
محمد دانشور
روزنامهنگار و فعال ارسانهای
انتهای پیام/