حال خوب سیری چند؟
برای کیومرث پوراحمد و بیبی عزیزش که کودکییمان را ساخت(سینماآفیس) – دوست و هنرمندِ عزیزی به نام « حامدرحیمینصر »، چندی پیش پادکستی طنازانه و البته تند و تیزی، درباره «اوتانازی» منتشر کرد.
تا قبل از آن معنی اتانازی را نمیدانستم. همین لحظه بود که متوجه شدم مرگ خود خواسته در برخی از کشورهای جهان(آنها که از رفاه اقتصادی و اجتماعی بالایی برخوردارند)، چون سوئیس، آزاد و قانونیست.
من ” محمد دانشور “معلوم نیست، اگر در ایران هم آزاد بود چه میشد، اما گزافه نیست که بگویم در صف عریض و طویل «اتانازی»، مترصد نوبت خویش بودم.
وقتی خبر خودکشی کیومرث پوراحمد جامعه را تکان داد، با دوست دیگری تماس داشتم تا به یک مهمانی خودمانی دعوتش کنم،
دوست گفت:” از مرگ پوراحمد لهام.” با هزار توجیه و آسمان و ریسمان به هم بافتن، مجاباش کردم که به این احترام بذار!
مگر نه اینکه «ژان لوک گدار» کارگردان فرانسوی – سوئیسی که انقلابی در سینمای پس از جنگ در اروپا ایجاد کرده بود، از طریق مرگ خودخواسته درگذشته است.
مگر نه اینکه آلن دلون نیز چندی پیش تصمیم داشت اتانازی برگزیند؟
و نهایتا دوست خود را با این جمله که ؛ «پوراحمد فیلمساز مهمی نبود اما فیلمسازی بود که قصههای مجیدش، خواهران غریباش و… تکرار نشدنی است.
اما گاهی هنرمند دغدغهمندی که با اثر خود نتوانسته جریان مطلوبش را بسازد، جامعه و پیرامونش را مصرفگرا و آزار دهنده میبیند،
با زیست خود و یا با مرگ خود دستکم سعی کیکند این مصرفگرایی را منکوبمان کند! شوکمان دهد و . . .»
دوست به ظاهر مجاب شد، به باطن؛ اللهُ اعلم!
اما نکتهای که پوراحمد در اقدام خویش به ما پیام داد؛
شادابی و امید به زندگی است که به انحاء و انواع گوناگون و دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره رو به اضمحلال است.
خبرنگارانی که بعد از اعلام این خبر به همراه عده زیادی از هنرمندان در منزل آن مرحوم حضور داشتند در گزارشهای خود نوشته اند که
همسر داغدارش بی تاب و بی قرار در ناله و شیون های جگرسوز خود مدام فریاد میزده: “چرا من را کشتی و رفتی؟”
در اوج دوران کرونا و پیش از کشف واکسن، اظهارنظری از سوی وزیر سابق بهداشت مطرح شد تحت عنوان:
بیش از ۷۷درصد جمعیت کشور از سلامت روان بیبهرهاند و سهم بیشتر آن به افسردگی باز میگردد.
انقدر آمار تلخ بود که سروصدای امثال کیهان را به آسمان بلند کرد، که وا اسفا. . . وا مصیبتا. . .
خلاصه وزیر مجبور به تکذیب شد.
در فقره کیومرث پوراحمد، همسرش میگوید؛ ابدا فردی نبود که به مرگ فکر کند، عاشق زندگی بود و. . .
من تنها یکبار او را مقابل تماشاخانه شهرزاد از نزدیک دیدم، بلند بالا بود و رشید، در عین حال سگرمههای آنچنان در هم تنیدهای برهم گره زده بود که از دور نگریستن را ترجیه دادم.
به باور من محمد دانشور شادابی و نشاط و امید را به هیچ وسیله نمی توان به جامعه تزریق کرد ولی هر یک از ما اعضای این جامعه شاید بتوانیم با ایفای نقشی مثبت هر چند کوچک در این زمینه به شادترکردن حتی چند نفر از اطرافیان کمک کنیم. این را وظیفه اخلاقی و ملی خود می دانم.
اینروزها که حال جامعه از هر سو رو به سیاهی گذاشته، بیش از همه وظیفهی تک تک افراد جامعه است که در تغییر این اوضاع تلاش کنیم. یقینا من به تنهایی توان و امکان حفظ روحیه خوب و غلبه آنچه افسردگیست را ندارم. اما مادری دارم که تنها ثروت و انگیزهی من است. من برای مادرم محکوم به خوشبختیام.
شما چطور. . .؟؟؟؟
« محمد دانشور »
روزنامهنگار و فعال رسانهای
انتهای پیام/