یک کپی برابر همه
دستورالعمل رئیس سازمان سینمایی به بنیاد سینمایی فارابی شگفتزدهمان کرد. دستور این نبود که به سینمای مستقل بها بدهید! دستور این نبود که نویسندگان را با احترام به بنیاد سینمایی بخوانید و از آنها کمک بخواهید برای نجات. دستور تحول بنیادین یک سیستم بینهایت اشتباه نبود. دستور این بود « بازیگر بپرورانید» این دستورالعمل از جهاتی مثبت و از جهاتی منفی است، در ادامه بدان خواهیم پرداخت:
نخست- نقشها را و دیالوگها را و آنچه که باعث میشود یک بازیگر بیسواد به یک قهرمان و سلبریتی تبدیل شود همین نویسندگان بی مقدار خلق میکنند.آیا کسی تحقیق کرده که خروجی آموزشگاههای بازیگری چه بوده؟ به فیلمها نگاه کنید. همه شبیه هم هستند و شبیه هم دیالوگ گفته و بازی میکنند یک کپی برابر همه.
چشمهایمان بیمار است. از بس تکرار دیدهایم دیگر نمیبینیم. گوشهایمان بیمار است آنقدر که دیالوگ بد شنیدهایم و ترانههای سخیف، دیگر انگار نمیشنویم. کمی اطرافتان را نگاه کنید. در سالنهای تاریک تئأتر هم به سختی بازیگر پیدا میکنید.
این سیستم معیوب باعث شده که دیگر مانند انتظامی و مشایخی و کشاورز و نصیریان نداشته باشید. برایم سوال است که این پروراندن به چه شکلی قرار است انجام شود؟ . خب دختران و پسران چشم روشن آماده باشید. مثل همیشه شما اولین انتخاب هستید! کتاب نخوانده اید؟ مهم نیست. روی صحنه نبودهاید؟ مهم نیست.
صدایتان بد و آزار دهنده است؟ مهم نیست. چشمهای آبی و سبز شما عزیزان کافیست. قرار نیست مردم شما را دوست داشته باشند. آنقدر سلیقه مخاطب را تنزل دادهایم که تحت تاثیر سینمای هند جوان اول خوشگل اغنایمان میکند!
مردم فردین و ناصر ملک مطیعی را دوست داشتند. چه شد؟
مردم سوسن تسلیمی را دوست داشتند. چه شد؟
اکنون هم تنها عدهای خاص در مافیای تولیدات حضور دارند.
آینده سینمای گلخانهای ما چه خواهد شد، خدا داند!
دو دیگر- تاریخ سینما در این مورد هم درس بسیار دارد. تاریخ سینما نمیخوانیم و مجبور میشویم یک چرخهی تجربه شده را تکرار کنیم و تکرار کنیم.
در تاریخ سینمای ایران به جز تعداد بسیار معدودی که از انگشتان یک دست هم بیشتر نمیشد میتوان گفت همه فیلمها دوبله میشد. بسیاری از بازیگران معروفیتشان را مدیون دوبلورهایشان بودند. کارگردانها سر صحنه به هنگام فیلمبرداری به راحتی میتوانستند با بازیگرانشان حرف بزنند. «حالا بشین» «بلند شو.. برگرد نگاش کن… حالا برو» در این شرایط بازیگر نیمی از کارش را انجام نداده. « گفتن دیالوگ» خب گویندگان بودند و میگفتند. چگونه گفتن اما به عهده گویندگان بود. آنها یک نوع ادبیات گفتاری، هم برای فیلمهای ایرانی و هم برای فیلمهای خارجی به وجود آوردند که هنوز نتوانستهایم از آنها رها شویم. این سنت تا چند سال پس از انقلاب ادامه پیدا کرد. یک مصاحبهی به یادماندنی از کیانوش عیاری را به خاطر میآورم. او تازه فیلم «تنورهی دیو» را ساخته بود. عیاری گفت وقتی فیلم دوبله شدهی تنوره ی دیو را دیده، فیلمش را نشناخته. عیاری فیلم «شبح کژدم» را با صدای سر صحنه و امکانات کم دههی شصت میسازد و از آنجاست که کمکم دوبلهی فیلم ایرانی به پایان میرسد. حالا دیگر بازیگر باید بازی کند و درست دیالوگ بگوید و کسانی که میتوانستند و میفهمیدند دیالوگ چگونه باید باشد بازیگران تئاتر بودند. همین بازیگران تئاتر بودند که در تلویزیون هم کار میکردند. در سریالهایی مثل «آینه» و «آرایشگاه زیبا» تا «سلطان و شبان» و حتی «محلهی بروبیا».
تلویزیون و سینما مدیون این بازیگران هستند. اما به راحتی به همه پشت کردند. تحولات سیاسی دههی هفتاد شمسی بیتاثیر نبود تا فقط ظاهر بازیگری تغییر کند و زیبا رویان چشم روشن از راه برسند و از درون، بازیگری را چنان تهی کنند که بازیگران در فیلمهای مختلفشان گویی فقط یک نقش را بازی میکنند. همه شبیه به هم. انگار نه انگار که شخصیتها از این فیلم تا فیلم دیگر متفاوتند. بازیگر سالاری به کارگردان اجازه نمیدهد چیزی متفاوت از بازیگر بخواهد. زیرا او آمده پولش را بگیرد و همان نقش همیشکی را بازی کند و برود.
آخر اینکه-نتیجهاش حکومت بیچون و چرای سلبریتیها و ستارههای مقوایی بر آثار الکن است که فقط برای حضور آنها ساخته میشد. مدتهاست که دیگر نمیشود یک فیلم را دوبار دید. حالا باید دید دستورالعمل جدید سازمان سینمایی راهگشا خواهد بود؟
هیچ کس قرار نیست به آیندگان پاسخگو باشد. چنانچه که کسی بابت اشتباهات سالیان گذشته به ما پاسخگو نیست. کمتر فیلمی در سینمای ما پیدا میکنید که اشخاص بازی آن همه مشخصههای توده جامعه را دارا باشد، مگر قرار نبود هنر آینه طبیعت باشد؟ مخاطبی که خود را در فیلم نبیند همزادپنداری نمیکند. نتیجه میشود همین بحران گیشه و مخاطب!
سید جواد موسوی
نویسنده، کارگردان و مدرس سینما