رنج بیهودگی
(سینماآفیس) – دکتر فریال آذری دانشآموخته رشته فرهنگ و زباهای باستانی ایران در نقد و تحلیل نمایش مکبث زار نوشت:
مکبث زار اجرایی است که این روزها در سالن اصلی تِئاتر شهر بر روی صحنه رفته است این اثر چند لایه
و اگرچه رد پای مکبث شکسپیر در آن به وضوح دیده می شود
اما چنان با فرهنگ مردمان جنوب و آیین زار در هم آمیخته است که نمی توان در نقد از هیچ کدام چشم پوشید
مکبث در اثر ابراهیم پشت کوهی یک تراژدی قدرت است
که برای نیل به هدف نه تنها خون میریزد که خون می نوشد تا قدرت بابای زار هنگام و هرمز را به چنگ آورد او برای به دست آوردن این قدرت به شرارت دست میزند
و برای حفظ آن از هیچ شرارتی فرو گذار نمی کند
تا آنجا که چرخه بی پایان شر را پدید می آورد.
شاید علت اصلی تمام شرارت های مکبث رنج او از حس بیهودگی خود باشد
او که معنای هستی را در قدرت می یابد برای نیل به قدرت از هیچ تلاشی فرو گذار نمی کند.
آنچه مکبث را در اثر پشت کوهی به مسیر قدرت رهنمون می سازد پیش بینی زاران است
که در پرده ابهام با او سخن می گویند و این سخنان او تراژدی جنگ را رقم میزند.
او به جنگ با تقدیر خویش میرود و سعی دارد تا فقط بخشی از پیشگویی را که دو زن زار به او گفته اند را محقق سازد . خود بابای زار گردد.
چرنیشفسکی روس امر تراژیک را در مبارزه با طبیعت میداند.
از دید او جهان نه میدانگاه سرنوشت است و نه قلمرو ضرورت بلکه فقط عرصه ی سلسله رویدادهایی ست که نتیجه ی انتخاب ماست .
و مکبث در اثر پشتکوهی سلسله رویدادهایی را رقم میزند که حاصل انتخاب اوست.
او بر خواسته هایش پافشاری می کند و برای تحقق آن نقشه می کشد.
ولیدی مکبث تمام تردیدها ی او را با وسوسه های شیطانی به یقین بدل ساخته و با او در این مسیر شیطانی همراه می شود.
مکبث در نهایت امر قربانی سخنان پر ابهام و دوپهلوی دو زن زار میشود.
مکبث که در طول اثر به این باور میرسد که هرگز نخواهد مرد در واقع وجه روئین تنی و اسطوره خواهی خود را نمایان می سازد.
به نظر می آید در این اثر لیدی مکبث کنش هایی دارد که نه صرفا یک تسهیل گر تراژیک حادث بر مردان که یک قهرمان تراژیک است.
و این اثر صرفا بر اعمال و رنج های قهرمانان مرد متمرکز نیست.
مکبث به عنوان یک ضد قهرمان در این اثر سفری را آغاز میکند.
که به عنوان قهرمان اسطوره ای مسیر سیرو تحول آن اینگونه است:
دنیای عادی مکبث قهرمانی دلاور دعوت به ماجرا از طریق کهن الگوی منادی
دو زن زار امتناع از پذیرش دعوت مکبث مثل مرغ شب حرفهاتون وارونه است
ملاقات با استاد لیدی مکبث عبور از آستانه پذیرش کشتن دانکن آزمون ها،
متحدان، دشمنان مهمترین متحدش همان لیدی مکبث است.
راهیابی به ژرف ترین غار نقشه قتل شده ای توسط لیدی مکبث طرح ریزی می شود
آزمون بزرگ به جنگ دشوار ترین چالش خود می رود آزمون بزرگ مرحله مرکزی و بنیادی سفر است.
ممکن است قهرمان از قدرت کافی برای موفقیت در مرحله آزمون بزرگ برخودار باشد
اما در نیمه دوم سفر مجبور باشد با نیروهای قوی تری رو به رو شود.
پاداش قهرمان از مرگ جان به در می برد، بر بزرگترین ترس خود چیره می شود،
پاداش مکبث همان چیزی است که به دنبالش بود، (بابای زار شدن) راه بازگشت طرح ریزی نقشه قتل ملکم و پسرش
تجدید حیات خطرناک ترین رویارویی او با مرگ است.
تجدید حیات می تواند یک آزمون بزرگ جسمی باشد،
یا نبرد نهایی میان قهرمان و سایه مکبث به دلیل ویژگی های ضد قهرمانانه ای که در شخصیتش بود همان قدرت طلبی و خون خواری،
نتوانست مانند یک قهرمان از این مرحله عبور کند.
برای او ارزش های والا ملاک آغاز این سفر و ورود به دنیای ویژه نبود و تنها در پی ارضای امیال شخصی خود بود
و در نتیجه این مرحله از سفر آخرین مرحله ای بود که مکبث توانست به آن ورود کند اما خروج نه! مرگ لیدی مکبث
بازگشت با اکسیر مکبث نتوانست به آخرین حلقه از زنجیره سفرش سیر کند و یک پایان تراژیک برای او و داستان زندگی اش رقم خورد،
این پایان تراژیک به مخاطب آگاهی بیشتری از خود و دنیایش اعطا می کند و این به راستی همان اکسیر سفر است.
مکبث با سرگذشت عبرت آموز خود برای مخاطب افزایش آگاهی و تجربه زیستن در این دنیا را به ارمغان آورد
هرچند که خود نتوانست به نیکی این سفر و تجربه را به سرانجام برساند.
اماهمانگونه که پیش از این نیز گفته آمد اگر بخواهیم صرفا به بررسی مکبث در این اثر بپردازیم بحث ابتر می ماند
بنابراین درست آن است که مکبث را در بستر فرهنگ زار نیز بررسی نماییم.
میدانیم که در فرهنگ اعتقادی شاخ آفریقا و مناطق نزدیک به آن در خاورمیانه،
اصطلاح زار برای جن و اوراح پلیدی استفاده می شود که هرازگاهی فردی را تسخیر می کنند.
این جن ها که سرگردان هستند وارد بدن افراد، به ویژه زنان می شوند و موجب بیماری ها و ناخوشی های متعدد می شوند.
مراسم زار در واقع از آفریقا به ایران آمده و همراه با موسیقی خاصی برگزار می شود
که تاثیرات موسیقی آفریقایی را در آن می توان مشاهده کرد.
هرچند مراسم زار که در ایران برگزار می شود با مراسم زار در شمال آفریقا تفاوت های زیادی پیدا کرده است.
اما به راستی چرا مردمان جنوب این فرهنگ را پذیرفته اند و البته تغییراتی در آن داده اند.
واضح است که هر قومی زمانی فرهنگی را از سایر اقوام و ملل پذیرا می شوند که با باورهای آنها تا حدی مطابقت داشته
یا دستکم تعارضی نداشته باشد و اگر باورها و آیینهای شبیه به آن در بستر فرهنگی آن قومیت وجود داشته باشد
ادغام آیینی پدید می آید زار در فرهنگ مردمان جنوبی از این قاعده مستثنی نیست و در اثر پشت کوهی نیز به خوبی دیده میشود.
در ادامه به برخی از کهن الگوها و کارکردهای آیینی ایرانی و اصل افریقایی بازی زار و کاربردش در مکبث زار خواهیم پرداخت.
در صحنه یک مکبث زیر پارچه قرمز خوابیده است:
قرمز در این جا بنظر نماد زندگی می باشد. و از آنجا که رنگ آتش و خون است.
با خون خوردن در مراسم زار و وجود آتشدان در این مراسم ارتباط دارد بنظر می آید پشتکوهی آگاهانه از قرمز به عنوان کلید ماجرا استفاده کرده است.
در این مورد به نظر می آید کهن الگوی ایزد آذر: پسر اورمزد ،
مایه خوشى اورمزددیده می شود چه در تمام مسیر داستان مکبث با آرزوی تبدیل شدن به بابا زار تلاش دارد
تا کارکردی خدای گونه از خود ارائه دهد و چه بسا این سرخی مایه خوشی مکبث معرفی می شود.
چه در صحنه بعدی او بابای زار جرون معرفی میگردد و از آنجا که نام جرون بعدها به هرمز ( هرمز در ادبیات پهلوی همان اورمزد است)
و به خاک سرخ شهرت می یابد با رنگ سرخ پارچه و کارکرد ایزد آذر این مفهوم قابل توجیه است.
در همین صحنه است که پیشگویی اتفاق می افتد و مکبث در هاله ای از ابهام تلاش دارد تا از تقدیر خود فرار کند.
اینجا به نظر می آید که کهن الگوی زروان بعنوان خداوند سرنوشت و پدید آورنده اورمزد و اهریمن نقش بازی می کند
مکبث در این نمایش در جنگ بین اهورا واهریمن خویش دیده میشود و از آنجا که در برخی متون وای بدن زروان است
و در باورهای ایرانی وای (باد) با کارکرد دوگانه میتواند وای بد شود. و این ایزد همانند زروان که دو مفهوم دوگانه و متضاد را خلق نموده است.
و باور به وای بد است که در واقع مسیر پذیرش آیین زار را هموار می سازد.
در نگرش ایرانی وای بد نماد باد است که در طوفان مرگ را به همراه دارد و این طوفان
با فرهنگ مردمان جنوب و زیست در دریا و باور به این که دریانوردان و جاشووان بیشتر از مردمان دیگر به باد زار مبتلا می شوند همخوانی دارد.
وایو مظهر آسمانی ارتشتاران است و لباس ارغوانی دارد وشاید بتوان ارتباطی با جامه سرخ در صحنه یک و شخصیت اولیه مکبث در نقش دلاور در آن دانست.
او نماینده طبقه ارتشتار است.
در غرب ایران از ایزد باد.
را نماینده فضا و مکان می دانستند که با درنگ خدای یعنی فاصله ی زمانی دوازده هزارساله ی تاریخ گیتی و به ویژه با ثواشَه در پیوند است.
ثواشه مفهوم مکان دارد و در اوستا همواره با زروان و زمان همراهست.
از شکل قرار گرفتن ثواشه با وای در یک عبارت و جمله آشکارست که ثواشه یک واژه هم معنی برای وای است.
ایزد وای را آفریننده و نگهبان پل چینود نیز می دانستند.
این نقش، یعنی آفریدن و نگهبانی پل چینود بر می گردد به خویشکاری ایزد وای که او را پشتیبان و آرام بخش روانهای درگذشته می دانستند و باور داشتند
این ایزد روانهای درگذشتگان را در سفرشان به آسمان همراهی می کند او هم نخستین دمی است
که زندگ با او آغاز میشود و هم واپسین دمی است که مرگ را با خود به همراه میآورد .
از این حیث با مرگ اهل هوا در ارتباط است. ایرانیان وایو را ایزدی هراسانگیز و با شخصیتی بیرحم تصور میکنند
که هیچکس از یاریاش ناگزیر نیست، ولی اگر چنانکه شایستۀ اوست خشنودش کنند،
در یورشها به یاری آدمیان میشتابد و بنظر می آید آنچه در بازی زار به هوا پیشکش می شود در واقع از جنس پیشکش هایی است که به ایزد وای نثار میداشتند.
اما به هر وری فرار از وای ناممکن است چنان که فرار از زار ناممکن می نماید.
در همین صحنه اما از یک باور کهن الگوی دیگر نیز سخن به میان می آید باور به وارونگی مرغ شب مرغ شب در ادبیات دوره میانه
همانند وای کارکردی دوگانه دارد در بخش نهم بندهشن از سیزده گونه پرنده سخن گفته می شود
که در دسته جانوران مزدا آفریده هستند که پش( جغد مرغ شب) درکنار خروس سیمرغ گلنگ کلاغ و چند پرنده دیگر نامبرده شده است .
ازسوی دیگر در فصل ششم بندهشن آمده است که بوف،و دیگر خرفستران پردار بر ضد مرغان ساخته دست اهریمن هستند
و باز در کتاب بندهشن هنگامی که از آفرینش گرگ به دست اهریمن سخن میرود میبینیم که نام بوف،
در میان «گرگ سردگان» یعنی «گونههای گرگ» قید شده است:
این بخش از بندهش نشان می دهد که به باور ایرانیان باستان دستکم نوعی از جغد، احتمالاً همان جغد بزرگ، منفور است،
چرا که در میان انواع گرگ از آن نام برده شده است،
و بهدست اهریمن برای آزار آفریدگان اهورایی بهوجود آمده است پندارم بر این است که کارکرد دو گانه وای و جغد نگاه به بخش پلید در این اثر به وضوح دیده میشود.
یکی از پر رمزورازترین باورهای عامیانه مردم جنوب در گذشته اعتقاد به پرنده ای به نام «مرغ شُو» بوده است.
که می پنداشتد که این مرغ رنگ زرد طلایی دارد، قادر است اندازه خود را تغییر دهد،
به طور معمول در شب ظاهر می شود، و با مکیدن خون نوزاد سبب مرگ او می شود. داستان های مربوط به مرغ شُو در گذر زمان،
با واقعیت و خیال درهم آمیخته اند و این پرنده که به گونه ای با موجودات اساطیریپیوند دارد،
در باور مردم، به مرغی شگرف و هراسناک تبدیل شده است.
این باور خون خوردن در مردمان با خون خوردن در زار قابل مقایسه است.
در صحنه سوم نمایش مکبث زار اما آنچه بیشتر دیده میشود باورهای افریقایی و آیینی مجلس زار است
مثل آنکه بچه اجازه ورود به بازی زار را ندارد چه باور بر این است که از اهل هوا میگردد.
واز ناعدالانه بودن زندگی سخن می گوید که این بخش بنظر می آید
فرهنگ وارداتی باشد چون در ایران باستان ایزد رشن در واقع ایزد موکل بر عدالت است
و جهان در نگاه ایرانی عادلانه است.
در صحنه چهارم سخن از ساقه خیزران به میان می آید که به نظر تداعی کننده مفهوم ساقه برسم در فرهنگ ایرانی است.
که مرتبط با اندیشه گیاهان مقدس است. گیاه زندگی یا درخت کیهانی به سه گستره آسمان، زمین و دنیای زیرزمین نفوذ میکند .
آسمان با باد و زمین با انسان و زیر زمین با بیماری و مرگ در ارتباط است که هر سه در آیین زار وجود دارند.
درخت، چهار آخشیج را در کنار هم گرد میآورد:
آب در شیرهاش جریان دارد، ریشههایش باخاک در هم تنیده و برگهایش با باد، و آتش از چوبش سر میزند .
و ساقه خیزران همین کارکرد را در بازی زار دارد.
در ایران باستان درختان میوه از جمله خرما و انگور نماد زندگی و باروری بودهاند و در این اثر از علاقمندی مکبث به خرما سخن به میان آید
و در لفافه ترس اگزیستانسیال او در مواجهه با مرگ دیده می شود.
در صحنه پنجم از عزیمت نگهبانها به زنگبار سخن به میان می آید گویا در این صحنه پشتکوهی میخواهد یادآور شود که این مراسم اصلی افریقایی را در نهاد خود دارد.
وبه واقعه تاریخی خرید و فروش بردگان سیاه پوست زنگباری در بندر عباس اشاره کند
و یادآور شود همزمان با خلق مکبث در سالهای زندگی شکسپیر در بندرعباس واقعه ای تاریخی به وقوع میپیوست که ریشه های زار را در ایران بنا نهاد.
این مراسم در زار در نیجریه حوری، در مالایا آموک در حبشه زار و در میان کوشیها جار و در جاهای دیگر دار، دارو و در سومالی سار نامیده میشود.
در صحنه ششم دانکن کشته میشود میدانیم و روشن است که مرگ در دایره و حدود اهریمن جای میگیرد.
لقب اهریمن «پرمرگ» است و با تازش اهریمن و دیوانش بر آفرینش هرمزدی مرگ هم آمد:
خشکیدن گیاه نخستین و مردن گاو یکتا آفریده،
نماد حیات جانوری، و کیومرث، که نخستین انسان و انسان قدیم است استویداد،
که دیو مرگ است، با یک هزار دیو مرگ آور را اهریمن برای میراندنی کیومرث بر او گماشت.
و این کهن الگو در این بخش نماشنامه دیده می شود.
و مرگ در اهریمنی ترین وجه خود که همان کشتار است؛
دیده میشود اگرچه در نمایش مکبث بارها مرگ به شکل های مختلف دیده میشود
مثل خبر مرگ در صحنه سوم مرگ لیدی مکبث مرگ مکبث و مجموعه ای کشتن ها توسط مکبث در روند داستان و این مهم ترین چالش ذهنی مکبث
در تمامی وجوهش در اثر دیده میشود.
در همین صحنه از جگر نهنگ سخن به میان می آید
نهنگ ها نماد ارتباطی هستند کهبین ضمیر ناخودآگاه و ضمیر خودآگاه وجود دارد.
دربرخی از کشورهای افریقایی، نهنگها احترام الهی دارند؛ تاآنجا که که گاهی برای نهنگهای به گِل نِشسته،
مراسم سوگواری گرفته می شود. آنچه در آیین زار دیده میشود همین کارکرد ارتباطی بین خود آگاه و ناخود آگاه است.
در این صحنه از بادهای زار سخن گفته می شود که توضیح بادهایی که در این نمایش آمده به درک بهتر اثر کمک نموده و خالی از لطف نیست.
چین یسه • بادیست جنگلی و سواحلی در ایران دیده نمیشود .
مگر آنهایی که به سواحل افریقا رفته و گرفتار شده آمده اند.
مردها بیشتر از زنها دچار این باد میشوند. ولی در بین زنها هم تا حدی شایع است..
این زار همیشه در آبهای شیرین کمین می کند .
سر چاه ها ، برکه ها وشطها در جنگل هم زیاد دیده میشود.
شیخ شنگر
یکی از زارهای خطرناک است و محل اصلیش جبل الریح است .
همیشه در کوه ها میگردد و برای اینکه کسی را شکار کند از کوه ها به طرف، صحرا سرازیر میشود.
وقتی کسی دچار شیخ شنگر شد ، بی قرار و نا آرام میشود.
در اصطلاح اهل هوا میگویند که شیخ شنگر همیشه بدن مریض را جوش میدهد.
شبها به صورت بره سیاهی به خواب مرکبش می آید و شخص مبتلا از خواب می پرد و وحشت می کند وجیغ می کشد.
همیشه مبتلا را پیش دکتر میبرند و وقتی نتیجه نگرفتند از دعانویس هیکل میگیرند و دعا به بازویش میبندند.
اما ترس و وحشت و جوش خوردن شخص مبتلا روز بروز زیادتر می شود.
و بحدی میرسد که مبتلا را میبرند پیش بابا یا ماما زار باباها و ماماهای معمولی از عهده زیر کردن شیخ شنگر بر نمی آیند.
و با کوبیدن و سفره معمولی نمیتوانند او را زیر بکنند.
بناچار می فرستند پیش با با ها و ماماهای بزرگ و مجرب که با سیاست و تنبیه بتوانند زیرش بکنند .
بابا و مامانی که شیخ شنگر را زیر میکند باید ۱۷ خیزران داشته باشد .
عده ای از مبتلایان بعد از مدتی بدنشان تاول میزند .
این تاول ها روز بروز بزرگتر و پهن تر شده تمام بدن شخص مبتلا را می گیرند.
با اینکه زار سنگینی است ولی کمتر دیده شده که کسی را هلاک بکند.
در همین صحنه به هفده خیزران اشاره میشود که در واقع به زار شیخ شنگر اشاره دارد.
دای کتو
یکی از بادهای تصفیه نشده و موذی است که همه جا راه دارد .
در ساحل ایران فراوان یافت میشود. زنها بیشتر از مردها دچارش می شوند کسی که دچار این بادشد ابتدا بی حال و بی حرکت می افتد و بتدریج تخته میشود.
در مراسم معالجه و مقدمات مجلس بازی یعنی همان شب اولی که مریض را میشویند و دوا به تنش میکشند
تا برای مجلس بازی آماده اش کنند «دای کتو حاضر شده خود را به مرکبش نشان میدهد
در ساحل ایران بیشتر بندر عباسیها و ساکنین میناب دچار این زار میشوند.
دای کتو در زمستان بیشتر از تابستان پیدا میشود.
این باد به خیزران احتیاج ندارد حتی گاهی «گشته» هم نمیسوزانند.
متوری
باد این زار جنگلی است و بعقیده عده ای هم جنگلی است و هم صحرائی .
بنابراین محل اصلیش سواحل افریقاست. در ایران این باد را باد سواحلی می گویند.
متوری در ساحل ایران خیلی کم پیدا میشود و آن ها که دچارند جاشوانی هستند
که در ساحل افریقا به ستوری جنگلی باعدن به متوری (صحرائی مبتلا شده اند. متوری باد خطرناکی است.
کمتر مبتلائی میتواند جان سالم از چنگ این باد بدر برد .
مشهور است که هر کسی گرفتار این باد شد، محال است که خوب شود و سلامت خود را بازیابد.
صحنه هفتم نمایش به رفتار آیینی خوردن خون اشاره دارد
در اصل مراسم زار آنچه خورده میشود عموما خون بز یا چهارپای دیگری است
اما در این نمایش اصرار بر خوردن خون پشه است این مطلب از دو منظر قابل بررسی است
یک به پرواز پشه در هوا اشاره دارد و این که پشه حشره کوچکی است و این حقارت مکبث را توجیه می کند
اما وجه دیگری که می توان به آن نگاه کرد مکبث در اثر شکسپیر است که پس از آنکه مرتکب جنایت میشود
در مغز سرش دایما صدای پشه ای را میشند درر اینجا شکسپیر از داستانی دینی بهره میگیرد
که پشه ای به مغز نمرود وارد شده و مسبب مرگ او میشود و گویی میخواهد
مکبث را از منظر دیکتاتورانه با نمرود مقایسه کند.
در همین صحنه به دو المان دیگر از آیین زار اشاره میشود یک اینکه آنکه در مجلس زار میتوانند
زارش را به زیر آورند باید پس از آن لباس های سفید و روشن بپوشد
دوم اینکه باید بدون کفش وارد مراسم زار شد.
کهن الگوی دیگری که در این صحنه دیده میشود و یک کهن الگوی ایرانی است
تکرار عدد سه و مضارب ان است میدانیم که سه در باورهای ایرانی مقدس است.
و این در جمله سی سال پیش تو جزیره هنگام دانکن سه سطل خون کشید بالا به وضوح دیده میشود.
در صحنه هشتم
تمرین تیرکمان لیدی مکبث نیز یکی از المانهای ایرانی است . در آیین های ایرانی رفتاری دلاورانه دانسته میشده و کمان به زه کردن را بسیار ستوده اند اگرچه اینجا در وجه پلید خود چشم رعیت را از او میگیرند در واقع به شکل نمادینی بینش را از رعیت خود سلب می سازد. و جمله دل کنک مهر تایید نهایی بر این اندیشه است که کفته شده شبان خوب رمه را رام میکند. و رسما اعلام میکند که تمام حرفهایش ار سر بلاهت و چاپلوسانه است.
در صحنه یازدهم طرحواره ای از آیین سوگواری و سیاه پوشی نشان داده میشود.
درصحنه دوازدهم
پسران به خونخواهی پدرشان می آیند و در جمله ای مشخص میگردد که مکبث قاتل است درست در جایی که گفته میشود: پشت هر خونی مکبث خوابیده آره؟ و بعد در ادامه گفته میشود که خون دیده از خون نمیترسه به باور پسران اشاره دارد اما از آنجا که مقابله با قدرت دشوار است به ترفند مکبث آنان دستشان به خون مکداف آلوده میگردد. و جسد مکداف وارد چاه میشود بنظر می آید این چاه همان چاه ویل باشد. ویل» دو معنا دارد؛ یکى – بر اساس برخی روایات – اسم چاهى در قعر جهنم برای گروهی از گناهکاران است. معنای دیگر آن تأسف و اندوه بر حال بد فرد یا گروهی است. معادل فارسى آن، واژه «واى» است: «ویل له» یعنی وای بر او. و این با وای و باد و مراسم زار نیز ارتباط دارد و وای بر او به این باور اشاره دارد که باد وای بر او وارد گردیده است.
کارکرد اسطوره ای سگ در معنی ایرانی و ارتباطش با مفاهیم مرگ در وجه ایرانی آن به خوبی دیده میشود. پسرها سگ را نشانه ای از جن میدانند و در تمام مدت مکبث صدای پارس سگ را میشنود از سوی دیگر در ایران باستان مرده را سگ دید میکردند سَگْدید، آیین نشاندادن جسدِ شخص درگذشته به سگ، برای اطمینان از مرگ در دین زردشتی است. از آنجا که حضور دیو مرگ، ناپاکی و پلیدی شدت دارد؛ بنابراین، سگدیدشدن جسد (نسا) از نیروی دیو میکاهد در فرگرد ۷، بندهای ۲ و ۳ «وندیداد» آمده است که دیو مرگ به شکل مگسی وزوزکنان بر بالای سر مرده ظاهر میشود و تا هنگامی که سگ بر آن ننگرد، به تازش اهریمنی خود ادامه میدهد. این باور در این صحنه به خوبی مشهود است.
در صحنه سیزدهم پارس سگها نشان از هوایی شدن مکبث دارد
در صحنه چهاردهم رد پای کمک از نیروهای متافیزیک و جنیان را دارد و نشان میدهد که مکداف به دست جنیان به قتل میرسد.
درصحنه پانزدهم لیدی هوا میشود در اینجا لازم میدانم کمی به تشریح لیدی در اثر پشتکوهی بپردازم در طراحی لباس لیدی تصویر دو ماهی دیده میشود که با چهره چینی لیدی، لباس و شکل قرارگیری ماهی ها مفهوم یین و یانگ را تداعی می سازد و مقابله سیاهی و سپیدی را گوشزد می کند این صحنه لیدی لباس هوا را میپوشد گویی با تمام وجو هوایی شدنش را فریاد میزند و تمام تلاشش را برای گریز از شرایطش فریاد میزند اما آنچه به جایی نرسد فریاد است بوی دود و نم لباس هوا در واقع پوسیدگی را هشدار میدهد و تماشاگر را برای پایان کار لیدی بعنوان مهمترین متحد مکبث آماده می سازد. طرحواره دایره شکل پشت لباس لیدی به مندل یا ماندلا می ماند که در آیین های جادوگری کارکرد دارد . و فضایی مقدس برای محافظت جادویی ایجاد میکند. این دایره ممکن است به صورت فیزیکی روی شن یا گچ کشیده شود یا فقط تصور شود. ماندالاها دایرههایی نمادین برای تمرکز بر خویشتن و جستجو در درون انسان هستند. مرکز دایره جدول ماندالا برای تمرکز در حین مراقبه دینی بکار میرود. اشکال متقارن هندسی ماندالا خودبخود توجه شخص را به مرکز دایره جذب میکنند. این واژه در فارسی و عربی به صورت مَندَل بکار میرود و مورد استفاده جنگیران در مراسم احضار روح است در مراسم زار گرد نشینی نیز در واقع مندل زدن است جادوگران عقیده دارند که با کشیدن این دایره سدی محافظ بین خود و روحی که احضار میکنند به وجود میآورند.
کارل یونگ ماندالا را کهنالگوی خویشتن میداند، نماد تمامیت و نظم و کار ویژهٔ آن سازماندهی و دربرگیری تمامیت روان و ساماندهی و تنظیم دوباره وضعیتهای هرجومرج آلود است و معتقد است که ماندالا «مرکز» است، شاخص تمام مسیرهاست، و مسیری است به مرکز، به فردیت.
در صحنه شانزدهم بزرگان هدایایی برای مکبث می آورند
هدایا تداعی کننده چیزهایی است که زار برای خروج از بدن هوایی طلب می کند در اینجا لیدی، مکبث را با صفاتی میخواند که تماشاگر از اینکه او بابازار شده است اطمینان حاصل کند حال آنکه مکبث هرگز نمی توانسته بابازار شود چه یک سفید پوست هرگز نمی تواند بابا زار شود. در بین هدایایی که برای مکبث دیده میشود یک گاو نیز به چشم میخورد که بنظر می آید رد پای آیین مهری در این مراسم است چه رسم براین است که در موسیقی مراسم از ساز تنبیره استفاده شود و مضراب این ساز از شاخ گاو یا گوسفندی که برای اجرای مراسم قربانی شده ساخته میشود.آهنگ خون که آهنگی با ضرباهنگ تند است و هنگامیکه خون را میآورند اجرا میشود جزئی از موسیقی زار بهشمار میآید. و این آیین قربانی گاو با اسطوره مهر که ایزد جنگاوری است در ارتباط است و همانگونه که در ابتدای مقاله گفتیم وای نیز متعلق به طبقه ارتشتاری است و جز این گاو در باورهای ایرانی مقدس و قربانی شدنش در ابتدای تاریخ منشا حیات زمینی شده و این قربانی به بهبود حال فرد هوایی کمک می کند.و گاو از آنجا که با مهر در ارتباط است با خورشید و آتش نیز در پیوند است و این خود توجیه کننده آتشدان در مراسم است.
بچه بنینگی
در باور مردمان جنوب ایران٬ زنی بود در زیر آب که همواره بچه به بغل (بچه بنینگی) و غمگین است و با دیدن ملاحان و بویژه صیادان مروارید که زیر آب غواصی میکردند٬ از آنان گهوارهای برای بچهاش طلب کرده و اگر فرد محل دیدار را به خاطر می سپرد و گهوارهای در آنجا به دریا می انداخت در صید، بزرگترین مروارید را بدست میآورد اما در صورت بی اعتنایی دچار بدشگونی و بیماری می گشت. در باور مردمان اگر این زن با غواص یا دریانوردی ارتباط برقرار میکرد صیدش رونق میگرفت اما همیشه این احتمال وجود داشت که آنها از او بخواهند در زیر آب مانده با آنها زندگی کند. اگر صیاد نپذیرد دیگر مرواریدی نخواهد یافت و اگر بپذیرد چار خفگی و بیهوشی شده و اگر دوستانش او را به عرشه نکشند، خفه شده و خواهد مرد. این داستان با هدایا و خود زار مشخصا ارتباط دارد.
در این صحنه بزرگان متوجه میشوند که مکبث نیز هوایی گردیده است.و دچار باد متوری گردیده از اینجای نمایش داستان از اوج خود فرود کرده و مقدمات اضمحلال هرچه بیشتر مکبث رقم میخورد.
در صحنه هفدهم بچه ملکم دانای کل است
و درباره مرگ شرافت خیانت و دروغ مانیفست هایی را ارائه میدهد. درنهایت سرنوشت محتوم مرگ نصیب بچه خواهد شد و رذالت مکبث به نهایت دیده میشود.
در صحنه نوزدهم پیشگویی دوم از سوی چین یاسه زار گفته میشود و این پیشگویی همان مسیر تراژیکی است که مکبث را به هلاک خواهد رساند اگر چه مکبث در این پیشگویی رویین تنی خود را باور خواهد کرد.
درصحنه بیستم لیدی مکبث تحت تاثیر زار به اوج جنون خود میرسد
او معتقد است پریزادی را می بیند که مهر تایید هوایی شدن اوست.
در صحنه بیست و دوم دل کنک با تعداد زیادی کفش وارد میشود
و این در حالی است که آنها مورد هجوم زاریان قرار گرفته اند و این کفشها خلاف آیین است
و این بر پریشانی مکبث می افزاید و او خود را با آنچه داشته دلداری میدهد. حال آنکه توان و قدرت کافی نداشته و زارها به او غلبه خواهند کرد.
در صحنه بیست و سوم مرگ لیدی مکبث مهم ترین متحد مکبث رقم خواهد خورد
و در صحنه بعد به مکبث حاضر شده و مکبث به او می گوید که از مرگ هراسی ندارد
و زندگی را به مرگ می آموزد شاید این بخش از داستان مقابله ضد قهرمان
با مهم ترین ترس اگزیستانسش است و تماشاگر را برای صحنه تراژیک آخر آماده می سازد.
در صحنه نهایی مکبث حرکت جنگل حرا به سمت خود را می بیند
مکبث تحقق پیش گویی مرگ خود را شاهد است و صحنه شکست مکبث دیده میشود
او بر زار پیروز نگشته و با مرگ مکبث نمایش پایان می یابد.
انتهای پیام/