دیالکتیک پروانگی «هوا»
فهیمه موسوی، بازیگر نقش هوا در نمایش مکبثزار و دانشآموخته کارشناسی ارشد ادبیاتنمایشی از دانشگاه تربیت مدرس، فعالیت حرفهای خود را در عرصه سینما، تئاتر و تلوزیون از سال ۱۳۷۹ آغاز کرده است. او تاکنون در نمایشهای متعددی به نقشآفرینی پرداخته و بازیگری را در آثار بزرگانی چون محموداستادمحمد در کارنامه خود ثبت کرده است. فهیمه موسوی در یادداشت اختصاصی برای سینماآفیس از روند دیالکتیک خلق شخصیت هوا مینویسد:
روز نخست تمرین که تمام شد، چند روزی گیج و ویج بودم.
گویی به جهانی با اتمسفری بیگانه وارد شدهام. باید اعتراف کنم نمیدانستم چه اتفاقی پیش روی من است و انتظارم را میکشد.
در نمایش مکبثزار کار را با نقش خواهران زار شروع کردم و تمرینهای ویژهی مبتنی بر نظریه بیومکانیکمیرهولد کمکم کار را درآورد.
ابراهیم پشتکوهی از من خواست کار روی نقش دیگری به نام “هوا” را که ندیمه لیدیمکبث است با حساسیت ویژهای موشکافی کنم و سپس عهدهدار این رل نیز شدم. لازم بود کنتراست ویژهای بین رفتار، کردار و منش دلکنک و هوا در برابر مکبث و لیدیمکبث شکل بگیرد، حتی این کنتراست در محل واقعه و رویداد نیز باید مستتر میشد، حال تصور کنید کار تا چه میزان برای بازیگر سخت است که بیهیچ دکوری مکان شکلگیری کنش نمایشی را که قلعه و دربار پادشاهیست در تضاد با شخصیت خود شکل دهد؟ گر چه به مدد میزانسنهای جادویی ابراهیمپشتکوهی که چونان ابزاری برای جامپ از حال به درون کنش عمل میکند، به یکباره خود را درون هوا متبلور کردم.
این نقش در نمایشنامه مکبث شکسیر وجود نداشته و هوا ساخته-پرداختهی ذهن خلاق نویسنده مکبثزار است.
کار و روند تمرینات ویژه و خاص کارگردان اثر به واقع در یک روند تکامل تدربجی شکل گرفت و هر روز این شخصیت کاملتر میشد چنانچه نمایش در فرآیند دیالکتیکی، کامل میشد.
با تأمل، تصور، تجزیه و تحلیل روی کاراکتر هوا، صدا و حرکات بدن به تدربج در من نقش بست. زبان و قلم شاعرانه ابراهیمپشتکوهی و شیوه کارگردانی او که بسیار با دقت و آگاهانه بازیگر را راهبری میکند به مثابه پوستاندازی عمل کرده و شما چونان کرم ابریشمی که از پیله تن رها میشود با دوبال پرواز بر فراز صحنه نقشآفرینی میکنید.
اینکه خود را به کسی روی صحنه میسپاری که میدانی لحظهای از تلاش و تمرین تو چشم برنمیبندد، قابل احترام و ارزشمند است.
مکبثزار از نگاه هوا و دلکنک روایت میشود. به توصیه کارگردان این دو کاراکتر باید روی صحنه زندگی میکردند. آنهم باحال و هوای خاص خودشان! که درواقع از قشر فرودست جامعه بودند وسرشار از حسرتها و عقدههای خاص این طیف از جامعه.
کار من روی نقش ” هوا ” در راستای تأثر به میزان قابل ملاحظهای به بازیگر “دلکنک” که “یاشار نادری” آن را خلق کرد بستگی داشت، به واقع هردو مکمل و لازم و ملزوم یکدگر بودیم که البته این ارتباط بین دو کارکتر و دو نقش به اندازهای درست شکلگرفته بود که همگان به آن اذعان داشتند.
در پایان با افتخار عنوان میکنم که من از مکبثزار بسیارها آموختم و امیدوارم روزی هنر نمایش همچون الزامات اولیه آموزشی در نظام تعلیم و تربیت کشور نهادینه شود چرا که رشد و توسعه و البته اعتلای فرهنگ، مسیری جز این نخواهد داشت.
انتهای پیام/